معنی کرپ دوشین
حل جدول
نوعی از پارچه کرپ، نوعی پارچه اطلسی لطیف
نوعی از پارچه کرپ
نوعی پارچه کرپ
کرپ دوشین
نوعی از پارچه کرپ
کرپ دوشین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
دوشین. (ص نسبی) دیشب و شب گذشته. (ناظم الاطباء). دوشینه. دیشبین. (یادداشت مؤلف):
تا خم می را بگشاد مه دوشین سر
زهد من نیست شد و توبه ٔ من زیر و زبر.
فرخی.
شب دوشین شبی بوده ست بس خوش
به جان بودم من آن شب را خریدار.
فرخی.
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب.
منوچهری.
زیرا که تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت باده ٔ دوشینم.
ناصرخسرو.
مرا از خواب دوشین دوش بجهاند
سحرگاهان یکی زآن زنگیانت.
ناصرخسرو.
حیران و دلشکسته چنین امروز
از رنج و از تفکر دوشینم.
ناصرخسرو.
در دلم تا به سحرگاه شب دوشین
هیچ نآرامید این خاطر روشن بین.
ناصرخسرو.
ای پسرگفت درین شعر ترا حجت
آنچه دل گفت مر او را به شب دوشین.
ناصرخسرو.
از باده ٔ دوشین قدحی بیش نماند
وز عمر ندانم که چه باقی مانده ست.
خیام.
گفتم ای جان وعده ٔ دوشین خود را کن وفا
گفت نشنیدی کلام اللیل یمحوه النهار.
(منسوب به خواجه نظام الملک).
گفتم بده آن وعده ٔ دوشین ما را
دوشی برزد نکرد تمکین ما را.
خاقانی.
تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبرکرد.
خاقانی.
چو دوری چند رفت از جام نوشین
گران شد هر سری از خواب دوشین.
نظامی.
به برخورداری آمد خواب نوشین
که برناخورده بود از خواب دوشین.
نظامی.
چونکه ماهان چنان بهشتی یافت
دل ز دوزخ سرای دوشین تافت.
نظامی.
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیابرخیز
که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم.
حافظ.
کرپ
کرپ. [ک ِ رِ] (فرانسوی، اِ) پارچه ٔ روشن از حریر یا از پشم لطیف.
- کرپ دُشین، کرپ ابریشمی که از پارچه های کرپ معمولی ضخیم تر است. (لاروس).
|| مصنوعی از جنس کائوچو.
- تخت کرپ، کفش که تخت و زیره ٔ آن از جنس کرپ شود.
کرپ. [ک َ رَ] (اِخ) نام خاندانی تورانی است. بنابه روایت بُندهشن بِرات رِش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود.
گویش مازندرانی
فرهنگ معین
(ش) (ص نسب.) دیشبی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
دوش، دیشب،
(متضاد) امشب
معادل ابجد
592